گرفتن کارنامه

سلام، نفس مامان ببخشید دیر اومدم چون مدتی من وبابائی درگیرامتحانات پایان ترم بودیم از طرفی یعنی دانشگاه مامحل کارما هم بچه ها امتحان داشتن باز نفس مامان مدتی باما وگاهی اوقات بامامان انسی وبابانفی بود نفس مامان جمعه٧تیربابانقی ومامان انسی اومده بودن بابانقی شنبه کاربانکی داشت ماشب رفتیم خونه مامان جون شب اونجاخوابیدیم که شماصبح کمی بیشتر بخوابی و باآنها برین رستم آبادوبرای اولین بار نفس مامان شب از ما جدا شده بود آن شب اصلاخواب به چشم نیامد چون قبلا پانیذ جونی آنجا بودی من خیالم راحت تر بود خلاصه نفس مامان دست ودل مامان مریم به لب تاب نمی رفت بابائی روز  یکشنبه تاریخ ٠٩/٠٤/١٣٩٢ رفت کارنامه ات روگرفت همان روز تولد مامان مریم بودوقتی بابائی زنگ زد مامان مریم فکر کردم برای تولدم است دیدم آنقدر خوشحال است که تولد مامان مریم یادش نبود نفس مامان سه شنبه ١١/٠٤/٩٢نوبت چشم پزشکی داشت بابائی اومدنفس مامان وازرستم آبادآورد نفس مامان چهارشنبه هابابائی نفس مامان می آره وجمعه غروب می بره رستم آباد مامان مریم تاسعی داره باشما میاد وشنبه صبح زود من وبابائی میام اداره اما اگه نتونم برم آن شب تاصبح نمی تونم بخوابم غروب جمعه ها همیشه دلگیره بااین اوضاع دلگیریش خیلی بیشتره الهی هیچ کس از عزیزش دورنباشه