اولین روز کاری مامان بعداز زایمان
سلام عزیز دلم زمان خیلی سریع گذشت مامان باید روز ٢٣دی ١٣٨٥ اداره می رفت هر چه می گذشت دلهره واضطرابم بیشترمی شد خلاصه آنروز اومد مامان بایدچندساعتی ازپسرش جدامی شد خیلی لحظات سختی بود باچشمان اشک آلود ازپسرم وعمه رخشی خداحافظی کردم به خونه مامان انسیه رفتم تاکمی سفارش کنم خاله راحله دروباز کرد وقتی داشتم حرف میزدم اشکم سرازیر شد زودحرکت کردم همین که به اداره رسیدم بچه هائی که صمیمی بودم استقبال خوبی کردن به اتاقم رفتیم باشیرینی پذیرائی کردم وجعبه دیگه بین همکارها پخش کردم هرکس می پرسید خوبی دلم می گرفت آن روز گذشت مامان کم کم به این وضع عادت کرداینجا باخاله راحله هستی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی