امتحانات پایان ترم
سلام نفس مامان خوبی مامان خیلی شرمنده شماست چون موقع امتحانات پایان ترم میشه به شمابدمی گذره چون نیاز به بازی وتفریح دارین ارلحاظ خوردوخوراک کم نمی زارم ترم پاییز بهتره چون خودت درس داشتی بادرسهات مشغول بودی اماترم بهار تعطیلات بود مدتی بامامان جون رفتی رستم آباد مدتی بامابودی وبعضی اوقات خونه خاله راحله خلاصه نفس مامان چندروزتعطیلات خردادپیش مامان وبابائی بودی دوروزمامان مریم مرخصی گرفت درس بخونه دلم نیومد نفس مامان بفرستم جائی نفس مامان امتحانات مامان مریم ساعت ٨صبح بودتصمیم گرفتم شماروباخودم ببرم دانشگاه روزاول که بردم خیلی دلواپس بودم چون اطلاعات خواهران بسته بود شمارواطلاعات برادران گذاشتیم من نفهمیدم چه می نویسم همه ازذهنم پرید فقط دست وپاشکسته نوشتم تانمره قبولی بگیرم باعجله ازسرجلسه امتحان بلند شدم اومدم دیدم نفس مامان تومحوطه دانشگاه داشت قدم می زد استادروپله دیدم صحبت کردم روزبعدش هم مامان ساعت ١٠صبح امتحان داشت گفتم ایراد ندارد نفس مامان می خوابه بعد باهم می ریم اماهمین گوشیم رو روشن کردم دیدم یکی ازدوستام بنده خدا شب اس ام اس داده که جزوه ای که به من داده ناقص مامان پیامک زدم ببینم بیداره که گفت توراه دانشگاه هستم مامان شماروبیدارکردم بعدازصبحانه رفتیم تونمازخانه دانشگاه بابچه هادرس خوندیم نزدیک ساعت امتحان شد نفس مامان وبردم اطلاعات خواهران خداخیروشون بده قبول کردن مامان باخیال راحت امتحان دادم بیرون اومدم همش منتظر بابات بودی هرچه می گفتم بابات رفته اداره شماقبول نمی کردین بعدرفتیم نفس مامان دوتاذرت ویه سیب زمینی سفارش می داددخترهای دانشجوکه آنجا نشسته بودن همش نگات می کردن ومی خندیدن چون بایه قیافه ای سفارش می دادن خلاصه آرزودارم روزی بشه که مامان شماروهمراهی کنه برای دانشگاه رفتن