روزهائی دوراز نفس مامان
سلام نفس مامان خوبی بابانقی چند وقتی تصمیم گرفت که تو رستم آباد مصالح فروشی باز کنه مامان مریم ناراخت است به چند علت :یکی اینکه بابانقی زحمتوشو کشیده دیگه نباید فکروخیال کنه ودیگه اینکه من وابستگی شدیدی به بابانقی ومامان انسیه دارم وبرای من باز سخت می شه نمیدونم توراچه کارکنم فکرم حسابی مشغول بود تا یه روزی بابا نادر گفت برای بابات بیکاری سخت ودردآوره توکلت به خداباشه برای محمدخدا بزرگه خلاصه امتحانات پایان ترم منوبابائی تموم شد تصمیم براین شد یه مدتی نفس مامان بره بابابانقی ومامان انسی باشه وما رفت آمدکنیم خوب بود بعضی اوقات من نمی رفتم بابائی میآمد من خونه خاله راحله می رفتم برام سخت بود ب...
نویسنده :
مامان مریم
11:01