محمدمهدی جانمحمدمهدی جان، تا این لحظه: 17 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

نفس مامان مریم

روزهائی دوراز نفس مامان

سلام نفس مامان خوبی بابانقی چند وقتی تصمیم گرفت که تو رستم آباد مصالح فروشی باز کنه مامان مریم ناراخت است به چند علت :یکی اینکه بابانقی زحمتوشو کشیده دیگه نباید فکروخیال کنه ودیگه اینکه من  وابستگی شدیدی  به بابانقی ومامان انسیه دارم وبرای من باز سخت می شه نمیدونم توراچه کارکنم فکرم حسابی مشغول بود تا یه روزی بابا نادر گفت برای بابات بیکاری سخت ودردآوره توکلت به خداباشه برای محمدخدا بزرگه خلاصه امتحانات پایان ترم  منوبابائی تموم شد تصمیم براین شد یه مدتی نفس مامان بره بابابانقی ومامان انسی باشه وما رفت آمدکنیم خوب بود بعضی اوقات من نمی رفتم بابائی میآمد من خونه خاله راحله می رفتم برام سخت بود ب...
14 تير 1391

روزپدر

سلام نفس مامان مریم میخواستم درمورد واژه پدر که نشانه صبر واستقامت وازخودگذشتگی است روز پد ر مبارک تقدیم به بابانادر و بابانقی ...
13 تير 1391

عید85(2)

سلام پسرمامان برای عید باید خونه مامان بابائی می رفتیم من کمی دلهره داشتم چون هوا سرد بود هم خونه مادرجون عیدی شلوغ می شد ولی برخلاف تصور مامان خیلی خوب بود خوش گذشت عمه مریم مچ پاهاتو شکمتو می گرفت می گفت چرا رژیمش نمی دی خیلی چاقه خلاصه خیلی خوش گذشت وقتی داشتیم میرفتیم خونه مامان بابائی رفتیم خونه مامان انسیه برای خداحافظی خاله معصی وعمو یاسرآنجا بودن یه عک س باعمو یاسرانداختی ...
10 تير 1391

غوره چینی (غوره کندن)

سلام نفس مامان این خاطره مربوط به تیر ماه است پسرمامان ،امتحانات پایان ترم مامان وبابائی تمام شد ومامان انسی قصد کندن غوره ها راداشت مامان انسی به کمک بابانادر ونفس مامان غوره ها روکندن ومامان مریم هم از شما پذیرائی می کرد نفس مامان دم به ساعت آب شربت بستنی می خواست ومامان چند تاعکس ازشما درحال  فعالیت گرفتم واین عکسهات  که دوستش داری ...
10 تير 1391

قبل ازبه دنیا آمدن

پسرگلم مامان روز٣٠/١٠/١٣٨٤منوجه شدم که ماداریم سه تایی میشیم بعدتاریخ٠٢/١١/٨٤ ساعت ٧غروب جواب آزمایش راگرفتم وخیلی خوشحال شدیم  من وبابا باهم جشن گرفتیم     نفس مامان ،من شمردن بلدم ازخیلی سال پیش ....این  روزهاگم میکنم لحظه هاوساعتها را....تقویم کوچک رومیز را صدباربیشتر ازقبل ورق می زنم ....مدام می نشینم ومی شمارم روزها باتوبودن راهفته ها حالا برایم معنای دیگری دارد هم برای من وهم برای آنهائی که بعدازاحوالپرسی می پرسند الان هفته چند؟؟؟؟واین یعنی چندهفته مانده تابه تورسیدن مدتهاست که دیگر یک نفرنیستم.شده ام دونفر ، دوتاقلب که به فاصله کمی می تپندوتجربه می کنن باهم بودن را....
7 ارديبهشت 1391

اردیبهشت 86

سلام عزیز مامان عمویاسر برای معامله خونه اومده بود وگفت می خوام چندتا عکس ازمحمدی بگیروبرای خاله معصی ببر همه خوشحال بودیم چون عمویاسر صاحبخانه شده بود ...
8 تير 1386