پایان تعمیرخانه
سلام نفس مامان مریم ببخشید دیر اومدم چون فشرده بودن کلاسهای آخر ترم مامان مریم وبابانادر وجابجای خونه که هنوز تموم نشده بود مامان انسیه برای کنترل دیابت بیمارستان بستری شدحال مارو حسابی گرفت نفس مامان شب چله همه خانواده ها دور هم جمع بودن مامان انسیه بیمارستان بابانقی رستم آباد خدا روشکر که عمه رخشی اومده بود مارو از ناراحتی کمی درآورد ولی مامان مریم همش سر پنچره آشپز خونه بودم به خونه تاریک مامان جون نگاه می کردم حس بدی بود مامان مریم آن لحظه باچشمانی پر از اشک برای سلامتی تمام بابا ومامانها دعا می کردم نفس مامان مریم من چندتاعکس از خونه که آماده شده برات می زارم چون خیلی ذوق میکردی مامان ممکنه برای مدتی نتونم...
نویسنده :
مامان مریم
10:52