دوره استعلاجی چهارماهه
باسلام پسرمامان این روزها خیلی سریع می گذشت ومامان باید دنبال کاربیمه ام به قزوین می رفتیم تصمیم براین شدکه اولین مسافرت خارج ازاستان گل پسرم برای کارمامان باشه بابانقی مامان انسیه عمه رخشی همه باهم رفتیم برف میبارید جاده لغزنده بودبعداز کلی دوندگی گفتن دوسه جلسه کار داره موقع برگشت بابا نقی به مانهاردادبعدازاین باید به فکرختنه کردن پسرمامان می شدیم باکمک دائی پیمان وقت گرفتیم ویه هفته بعدرفتیم بابانادر گفت اداره کاری داره نتوست بیاد مارفتیم پذیرش گفتن پدر بچه باید امضاکنه تابابائی اومد کلی وقت گرفته شد بعدازاینکه کارتمام شد رفتیم خونه مامان نهار آنجابودیم ومامان انسیه برات کادو خریده بودهمین که رفتیم خونه شروع ب...
نویسنده :
مامان مریم
11:17